به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ حضور طولانی مدت آمریکا در افغانستان پس از دو دهه، انتقادات فراوانی در درون جامعه آمریکا و نخبگان سیاسیاش پدید آورد. در زمان انتخابات ریاست جمهوری این کشور، نامزدان برای جلب آرای مردمی از «پایان جنگ های بی پایان» سخن می گفتند که این موضوع نه صرفاً یک شعار تبلیغاتی-انتخاباتی بلکه یک خواستهی برآمده از دلِ جامعه بوده است. نخبگان سیاسی آمریکا به دنبال سیاست هایی جهت کاهش نظامی گری در حوزه سیاست های مرتبط با امنیت ملی آمریکا هستند و از آن به عنوان «پیروزی بدون جنگ» یاد می کنند.
تجربه دو دهه اشغالگری افغانستان توسط آمریکا و همپیمانانش همانند شوروی، یک تجربه تلخ و به اصطلاح باخت باخت بوده است. هم اهداف ایالات متحده در افغانستان و دموکراسیای که به عنوان بهانه ای برای حمله به خاک این کشور توسط رسانه هایش تبلیغ می شد، محقق نشده است و هم برای مردم افغانستان حاصلی جز فقر، جنگ، کشتار، ترور و بازگشت دوباره طالبان نداشته است.
انتخابات در هر کشوری نمادی از دموکراسی و مردم سالاری در آن خطه است. پس از کش و قوس های فراوان، چهارمین انتخابات ریاستجمهوری در افغانستان در ۶ میزان(مهر) ۱۳۹۸ با مشارکت فقط ۱۹ درصد از واجدان شرایط برگزار شد. برای این انتخابات بودجه ای ۱۴۹ میلیون دلاری تعیین شده بود که ۹۰ میلیون آن از بودجه دولت افغانستان تامین می شد و ۵۹ میلیون دلار دیگر از سوی برخی از کشور ها(ایالات متحده آمریکا، انگلیس و...) تامین گردید. این انتخابات عملاً یک شکست برای دموکراسی غربی پیاده شده در افغانستان بوده است. رییس جمهوری که از دل انتخاباتی بیرون بیاید که فقط ۱۹ درصد از مردم کشورش در آن شرکت کرده باشند و آن هم با شائبه تقلب گسترده، با کوچکترین تهدیدی کشورش را ترک نمی کند؟
آمریکا در حالی نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کرده است که هیچ دولت قوی، مردمی و یکپارچه ای در این کشور وجود ندارد. این تصمیم در حالی صورت گرفته است که طالبان دوباره حاکم افغانستان شده است. این معنایی جز یک شکست بزرگ برای آمریکا در افغانستان ندارد. اما آنچه که روشن است، آینده مبهم افغانستان با طالبان است.
با تصرف کامل افغانستان توسط طالبان و تسطش بر کابل، این رویداد مهم منطقه ای برای کشورمان، تهدیدات و فرصت هایی را به دنبال دارد که در ادامه به بررسی آن می پردازیم؛
سیل مهاجرت به کشورهای همسایه
اولین پیامد این رویداد، سیل مهاجرت به سمت کشور های همسایه است. یکی از مهمترین تهدیدات پیش روی ایران موضوع مهاجرت است. در سال ۱۳۵۷ با بروز جنگ داخلی میان نظامیان وابسته به شوروی و شبه نظامیان افغان و سپس حمله شوروی به افغانستان، تعداد زیادی از افغان ها به ناچار مهاجرت به ایران، تاجیکستان و پاکستان را انتخاب کردند. بر اساس آمار هماکنون حدود ۵/۱ میلیون شهروند افغان بهصورت قانونی و تقریباً ۲ میلیون افغان به شکل غیرقانونی در کشورمان زندگی میکنند. احتمال وقوع یک موج گسترده ای از مهاجرت به سوی ایران وجود دارد که مسئولان باید فکر چاره ای کنند. البته این موضوع در سطح عالی کشور همیشه با استقبال گرمی رو به رو بوده است.
امام خمینی(ره) در یکی از سخنرانیهای خود با استقبال از مهاجرت افغانها فرمودند: «آوارههایی که از افغانستان الان در ایران هستند و مشکلات زیادی دارند... البته ملت خیلی کمک میکند در همه این امور، لکن اینطور نیست که کمک ملت کافی باشد... دولت است که متکفل این امور است و مسئول این امور است... و همینطور مهمانهایی که داریم، خوب افغانستانی هستند، مسلمان هستند یا فرض کنید که عراقی هستند یا بیچارهها را از خانههایشان دور کردند، مالشان را بردند، خودشان را فرستادند اینجا، خوب باید چه کرد با اینها؟ نباید اینها را پذیرایی کرد؟ ما مسلمانیم، آنها هم مسلمانند، ما باید از آنها پذیرایی کنیم. خدمت کنیم به آنها و این دولت است که دارد این کارها را میکند...»
حاکمیت گروههای تندرو سلفی
گروه تندرو طالبان با عقاید حنفی-دیوبندی در سال ۱۹۹۶ در پایان جنگ داخلی افغانستان که پس از خروج نیروهای شوروی از این کشور روی داد، قدرت را تصرف کردند و در سال ۲۰۰۱ در نتیجه عملیات نظامی آمریکا (به علت آنچه که ایالات متحده آن را مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی بیان می کرد) و تصرف کشور جنگ زده افغانستان حکومت آن ها سرنگون شد. علاوه بر تاثیرپذیری از دو مکتب سلفی گری و دیوبندی، طالبان از وهابیت هم متاثرند.
در دوران حکومت آن ها بر افغانستان، قوانین شدید و سخت گیرانه سلفی را حاکم کردند، از جمله ممنوعیت آموزش دختران و محروم کردن کامل زنان از حیات اجتماعی، اعدام ها، قطع عضو و عملیات های تروریستی و ...
مهمترین عملیات تروریستی این گروه علیه ایران، در نخستین روز از سقوط مزار شریف، حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران در این منطقه در روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۷بود که با به شهادت رساندن ۸ دیپلمات و یک خبرنگار رخ داد. ایران، طالبان را مسئول این حمله تروریستی می داند.
اگر به ریشه شکل گیری طالبان نگاهی بیاندازیم پاکستان مرکز اصلی این گروه است و سیستم های امنیتی پاکستان و ارتش این کشور از جنبه اطلاعاتی، عملیاتی و تامین تسلیحات به آنان کمک می کنند و همچنین این گروه از جنبه ایدئولوژیک بسیار زیاد به عربستان سعودی(مرکز وهابیت) نزدیک است. علاوه بر پاکستان و عربستان سعودی، سایر کشورهای سنی منطقه مانند ترکیه، امارات، قطر و به نحوی ارتباط خود را با این گروه حفظ کردند و روابط حسنه ای دارند. کشورهایی که جزو رقبای منطقه ای ایران محسوب می شوند.
نگارنده این متن معتقد است که برای کشور ما به هیچ عنوان حاکیمت گروه های تندروی سلفی بنا به ایدئولوژیک شان، غیرقابل پیشبینی بودنشان و همراهی با رقبای منطقه ای ایران خبر خوشایندی نیست و باید دید سیاست های امنیتی ایران در مورد این رویداد مهم چیست و چه برنامه ای را ایران در قبال طالبان در پیش دارد.
زمینه کاهش حضور آمریکا در منطقه
همان طور گفته شد، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان یک شکست بزرگ برای سیاست های منطقه ای آمریکا است. ایران هم به صراحت بعد از ترور شهید سلیمانی خواستار خروج آمریکا از منطقه شد. طالبان توانسته با کمترین هزینه پس از دو دهه مبارزه با توجه به سرمایه گذاری گسترده آمریکا در حوزه نظامی-امنیتی، نیروهای اشغالگر این کشور را از افغانستان بیرون کند.
اما آنچه که برای ایران از اهمیت بالایی برخوردار بوده، این است که این تحولات سبب کاهش قدرت و نفوذ آمریکا در منطقه شود و زمینه ساز خروج کامل این کشور از غرب آسیا شود. اگرچه بنا به ادعای کارشناسان سیاسی آمریکا، کاهش حضور دولت آمریکا در منطقه، سبب تضعیف گفتمان دموکراسی و حقوق بشر آمریکایی می شود؛ البته طی چند دهه گذشته الگوی دموکراسی وارداتی از جانب غرب نشانگر همه چیز است!
تنش ایران و افغانستان در ماجرای حقآبه هیرمند
چند دهه است که ایران با خشکسالی دست و پنجه نرم می کند و این تغییر اقلیم سبب معضلات گسترده ای برای کشور شده است. حقآبه ایران از رود هیرمند، معاهده ای که در ۲۲ اسفند ۱۳۵۱ میان امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت ایران و موسی شفیق، نخست وزیر وقت افغانستان در کابل به امضا رسید و بر اساس آن مقرر شد سالانه ۸۵۰ میلیون متر مکعب سهم ایران از این رودخانه باشد. با توجه به نبود حکومت مرکزی قدرتمند در افغانستان، ساخت رود های متعدد برای انتقال آب رودخانه، حفر چاه، برداشت بی رویه از رود و ... برای مصرف کشاورزی در افغانستان در نهایت سبب خشک شدن تالاب هامون به عنوان هفتمین تالاب بین المللی جهان شد. این موضوع سبب شد تا زندگی میلیون ها شهروند ایرانی در مرزهای شرقی به خطر بیافتد و همچنین موجب تخریب محیط زیست، انقراض حیوانات، کاهش چشمگیر پرندگان مهاجر و مهم تر از همه مهاجرت گسترده ی مردمان سیستان از این منطقه شد.
حال با مستقر شدن طالبان می توان این امید را داشت که ایران بتواند مذاکرات جدیدی را با آن ها داشته باشد و حق خود را از دولت جدید افغانستان مطالبه کند.
گزارش از محمدجواد آهنگر